وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

وحشی بافقی -------------------------- ما چون ز دری پای کشیدیم،'>کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم ((وحشی)) سبب دوری و این قسم سخنها وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 3 تير 1403 ساعت: 21:05

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابدگه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی‌جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دیددیوانه نیم من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پویددیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانهبیچاره بهائی که دلش زار غم توست هرچند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر «خیالی» به امید کرم توست از اشعار مخمس ، شیخ بهایی + نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۲ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 3 تير 1403 ساعت: 21:05

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی که از کمندت، آزاد رفته باشد پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد حزین لاهیجی + نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۷ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 3 تير 1403 ساعت: 21:05